loading...
مدافعین فرهنگ
گمنام بازدید : 85 دوشنبه 16 تیر 1393 نظرات (0)
هول شد،ماسکش افتاد توی آب.

تا آمد برش دارد،منوچهر از دور داد زد."ولش کن دیگه به درد نمی خوره!".

دوید طرفش و سریع ماسک خودش را درآورد و زد به صورتش.

آمده بود بهداری.

چفیه خیس بسته بود به صورتش چفیه را که باز کرد،دماغ و دهانش همین طور خون می آمد.

پرستار می گفت:" مگه ماسک نداشتی؟ ".

پی نوشت:

و من از تو می پرسم....بله از تو که این نوشته را میخوانی!
اگر تو بودی اینقدر گذشت و مردانگی داشتی؟
و من میدانم که هرگز نداشتم!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
با ارسال نظرات و پیشنهادات خود ما را در پیشبرد هر چه بهتر سایت یاری نمایید ... متشکرم مدافعین فرهنگ
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 280
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 68
  • آی پی دیروز : 12
  • بازدید امروز : 82
  • باردید دیروز : 15
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 82
  • بازدید ماه : 266
  • بازدید سال : 15,470
  • بازدید کلی : 205,469