loading...
مدافعین فرهنگ
قدیم الاحسان بازدید : 210 پنجشنبه 19 شهریور 1394 نظرات (0)

 قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ ﴿۷۵

 فرمود اى ابليس چه چيز تو را مانع شد كه براى چيزى كه به دستان قدرت خويش خلق كردم سجده آورى آيا تكبر نمودى يا از [جمله] برترى‏جويانى (۷۵

 ابو سعید خدری گفت : در خدمت رسول خدا صل الله علیه و آله نشسته بودیم که مردی نزد آن حضرت آمد و گفت : ای رسول خدا ، در مورد کلام خداوند خطاب به شیطان که فرموده :

قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ ﴿۷۵

 (( آیا تکبر کردی یا از برترین ها بودی ؟ )) برایم توضیح بده تا مشخص شود (( عالین )) چه کسانی هستند که از ملائکه هم برترند ؟

 پیامبر صل الله علیه و آله وسلم فرمودند : من و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام ، ...............................................

قدیم الاحسان بازدید : 102 چهارشنبه 10 تیر 1394 نظرات (0)

پرسیدند : زهد چیست ؟

 فرمود : تقوا و بی علاقه گی به دنیا .

 پرسیدند : حلم چیست ؟

 فرمود :.............................................

مجنون بازدید : 95 چهارشنبه 04 تیر 1393 نظرات (0)

هر جا پدر بود حرف نمی زد ، به احترامش . مردم فکر می کردند نمی تواند سخن رانی بکند . فن بیان ندارد . پدر از او خواست به مسجد برود و برای شان سخن رانی کند . اما سخت بود برای حسن . در مقابل پدر توان سخن گفتن نداشت .

 داشت سخن رانی می کرد . مردم مبهوت حرف هایش شده بودند . آیه ای خواند :...........................

مجنون بازدید : 191 شنبه 17 خرداد 1393 نظرات (0)

 پادشاه روم سوال هایش را برای معاویه نوشته بود . معاویه اما جواب شان را نمی دانست .

 - میان حق و باطل چه قدر راه است ؟

 چهار انگشت . چیزی را که با چشم خود ببینی حق ، چیزی را که با گوش خود بشنوی شاید باطل باشد .

 - میان زمین و آسمان چه قدر فاصله است ؟ ......................................................

قدیم الاحسان بازدید : 126 پنجشنبه 18 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

دوست دار معاویه بود . در مدحش شعر میگفت و کینه امام را داشت . امام را که دید دیگر چیزی نفهمید ، چشمانش را بست و دهانش را باز کرد . هرچه توانست گفت اما امام ساکت بود . حرف هایش که تمام شد دید  امام لبخند می زند .......................................

قدیم الاحسان بازدید : 214 پنجشنبه 18 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

قیافه زشت و بدریختی داشت ، گرسنه اش هم بود . می دانست در خانه امام به روی همه باز است . یک راست رفت نشست سر سفره و مشغول خوردن شد . سیر که شد ، امام نگاه مهربانی به او کرد و.................................................

قدیم الاحسان بازدید : 219 پنجشنبه 18 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

گفت : پسرِ علی ! دشمن خطرناکی دارم . خیلی اذیتم می کند . احترام پیر ها را نگه نمی دارد ، به بچه ها هم رحم نمی کند . از دستش خسته شده ام .

 فرمود :............................................

درباره ما
با ارسال نظرات و پیشنهادات خود ما را در پیشبرد هر چه بهتر سایت یاری نمایید ... متشکرم مدافعین فرهنگ
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 280
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 43
  • آی پی دیروز : 47
  • بازدید امروز : 92
  • باردید دیروز : 100
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 772
  • بازدید ماه : 2,647
  • بازدید سال : 12,194
  • بازدید کلی : 202,193